اسب خیال من ... مرا ببر به سرزمین امن آرزو مرا ببر به هر کجا که می شود غنود به روی سبزه ها به هر کجا که ترسی از زمانه نیست مرا ببر به زیر طاق آسمان به زیر نور ماه به هر کجا که جز نسیم دلبرانه نیست بتاز ای خیال من ... درنگ مکن دگر که سپیده ی سحر .. در انتظار من نشسته است کنون بتاز تا به صبح .. تا وعده گاه من آنجا که ماه شب .. به خورشید می رسد مرا رسان به روز .. به روشنی مرا رسان به امید دوباره باز اسب خیال من بتاز با دلم تا که شب شکن شویم با خیال صبح آرزو لبریز از عطر سحر شویم
نظرات شما عزیزان: